امیلیا:

سلام دوستان این داستان همون آتش و یخبندانه که کلا تغیرش دادم به اسم آخرین خون آشام

اگه خوندید بی زحمت یه کامنت هم بزارید مر30



بازیگران:

.پارک جونگ مین

کیم جیون:
گیوری:
کیم جه جونگ:


EP1:

در یه روز ابری دو دوست بودند که همیشه با هم بودند به اسم سرگرد گیوری و دکتر جیون صبح شده بود و جیون طبق معمول با آب جوش گیوری رو بیدار کرد

 گیوری که عصبانی شده بود داد زد:جیــــــــــــــــون میکشمت

جیون=گیوری در خواب بیند پنبه دانه پاشو دیرمون شد..

هر دو اونا بعد از خوردن یه صبحانه حسابی رفتن بیمارستان و کلانتری..

جیون:

اوه اوه اوه چه خبره اینجا چقدر مریض زخمی داریم داد زدم: کریس کریس اه این دوباره کجا رفته..

احساس کردم یکی پشت سرمه برگشتم و با داد گفتم :کدوم گوری بودی کریس هییییی رئیس شمایید ببخشید!!

رئیس=جیون مثل اینکه این روزا اعصاب نداری جانم سریع برو به بخش به مریض هات برس

چشمی گفتم و رفتم که سر و گله ی کریس هم پیداش شد

جیون:کدوم آسایشگاه روانی بودی؟

کریس=ببخشید جیون پیش جنازه هایی که تازه آوردن بودم

با کریس بعد از اینکه چند نفر رو معاینه کردم رفتیم بخش جنازه ها چندتاشون روی گردنشون دوتا سوراخ دندون تیز دیده میشد که صددرصد کار خون آشام های گرامی بود

۴ ساعت بعد

همون موقع صدا از بلندگوی بیمارستان آمد=خانم جیون سریعا به دفتر مدیر مراجعه کند

اوف کی حالشو داره همون طور که وسایل رو میزاشتم داخل کمد صدای عصبانی گیوری بود که از بلندگو آمد=د جیون کدوم گوری هستی بیا دیگه

با این حرف که همراه فریاد بود ۶متر از ترس پریدم بالا که سرم خورد به در کمد و خرد شد

ای خدا بگم چیکارت نکنه گیوری

به طرف دفتر رفتم و با گیوری رو به رو شدم مثل همیشه با اون لباس پلیس شیکش و اون عصبانیتش میدرخشید

گیوری=به خانم دکتر خوشکل میبینم سرت شلوغه همش اسمت داخل بلند گو میاد الالا تیپشو چه باحال شدی کثافت هرچی هم که بپوشی بهت میاد

جیون=لطفا داری عزیزم تو هم یه تیکه ماه شدی خوب چی شده که اینجایی اون دیگه کیه؟؟

گیوری=میدونی که خون آشام ها و گرگینه ها دارن می‌جنگند اینو وقتی زخمی بود پیداش کردم کثافت خیلی هم خوشگله اگه میشه زخماشو ببند

جیون=ای به چشم

رفتم طرف مرده واقعا خوشگل بود زخماشو بستم و بهش گفتم= باید بیشتر مواظب باشی تا خراش عمیق تر نشه ۱ ساعت دیکه باید دوباره پانسمانت رو عوض کنی

بلند شد و ممنونی گفت و مثل جت در رفت

جیون:ااا کجا رفت

به طرف گیوری رفتم و ازش پرسیدم ببینم میدونه اون مرده کجاست که متاسفانه اونم نمیدونست

گیوری=اه یعنی کجا رفته?ته فونگ اه کجایییییی

گیوری=اه یه مشت احمق دورمون جمع شدن

جیون=مگه دروغ میگی من میرم ببینم کریس ببینم چی کار کرد کـــــــریس

داشتم میرفتم که با سر رفتم داخل قفسه سینه یه مرده اخ سرم

جیون=هی مگه کوری

سرم رو که آوردم بالا دیدم یه مرد با لباس های باحال مشکی چرم با قیافه 6تیغه.. بیشعوره خیلی هم خوشگل

مرده با مغروریت تمام گفت=ببخشید شما دوستم رو ندیدید اونم تقریبا لباساش مثل من عجیبه و یه خورده زخمی هم شده؟؟

فهمیدم منتظرش کیه همون یارو خوشگله

جیون=اوه آره اینجا بود ولی رفت

اون مرده زیر لب ممنونی گفت و داشت میرفت که متوجه بازوی زخمیش شدم که زیر آستین لباسش بود و خون ازش میامد

جیون=ببخشید آقا بازوتون

مرده=مهم نیست

خررررر حداقل بزار حرفم تموم بشه بعد با جفت پا بیا بپر داخل حرفم

جیون=بیاید اینجا بشینید تا سریع کارم رو انجام بدم

اون رو مجبور کردم که بشینه و سریع بازوشو پانسمان کردم اون هم همش با اون چشم های مشکی شبش یه جور خاصی نگاهم میکرد

کارم تموم شد که دوباره صدا آمد خانم جیون به بخش دفتر مدیر

جیون=خوب تمام شد اوف بازم صدام زدن شما میتونید برید

بلند شد و داشتم میرفتم که گفت=ممنون''''جیون شی

برگشتم و یه لبخند بهشزدم  و با سر جوابش رو دادم و رفتم به دفتر مدیر

مدیر بیمارستان=جیون تو و کیریس با سرگرد گیوری و ته فونگ باید برید سر صحنه جرم و ببین چیزی پیدا میکنی

باشه ای گفتم و با کیریس راه افتادیم به سوی گیوری

'''''''رسیدیم

جیون=کیریس رسیدیم پیاده شو کیریس حواست کجاست هیییییی شاسکول

کیریس=بله بله چیزی گفتی جیون؟!

جیون=جایی که بروبر منو نگاه کنی پیاده شو

اون پیاده شد و منم پشت سرش رفتیم داخل اداره پلیس و یه راست رفتیم به اتاق گیوری در رو که باز کردم دیدم گیوری یه چندتا کاغذ رو به سمت ته فونگ پرت کرد و عصبانی بود

گیوری=ته فونگ اخه این چیه رفتی آوردی اگه خودم میرفتم شرفش بیشتر بود تا تورو بفرستم بعدش نتیجه اش بشه این گم شو از جلوی چشمام

من که دست به سینه به چهار چوب در تکیه داده بودم و نگاه میکردم ته فونگ از کنارم رد شد و رفت بیرون به کریس گفتم که بره پیشش و نمیخواد با من بیا ماموریت و بره استراحت کنه

گیوری=ا آمدی

جیون=آره بزن بریم

با گیوری رفتیم داخل یه ساختمان خرابه و به دنبال یه سر نخ بودیم که سه تا گرگینه به طرفمون اومدن و قصد حمله داشتن ولی من و گیوری تا میتونستیم از خودمون دفاع میکردیم که یک دفعه دونفر آمدن و بهمون کمک کرده و اون سه نفر رو کشتن یه کم با دقت که نگاه کردم دیدم همون دوتا یاروهای عجیب هستن که امروز زخمشون رو بستم

جیون و گیوری:تووو

اون دو بدون هیچ حرفی با سرعت پا به  فرار گذاشتند.. دنبالشون رفتیم ولی خبری ازشون نبود

با گیوری برگیشیم و روی سرنخ ها کار کردیم

تا اینکه شب شد و به طرف خانه برگشتیم و بعد از خوردن شام و بقیه کار ها رفتیم خوابیدیم

ساعت ۳ نصف شب

در حال خواب: گیوری و جیون با احساس دست نوازش گرانه ای بر روی صورتشون از خواب پریدن یه سایه دیدن ولی سریع غیب شد و اونا هم جدی نگرفتن و خوابیدن

صبح شده بود ومن و گیوری حاضر و آماده برای خدمت به جامعه رفتیم سر کارمون

گیوری=ته فونگ من که سر در نمیارم یعنی چی چرا اینا قیافهاشون اینجوری شده خیر سرشون گرگینه هستن

ته فونگ=من که با کریس روی این پرونده ها کار کردیم دیشب فهمیدیم غذای خون آشام ها انسان و غذای گرگینه ها هم خود خون آشام برای همین به این شکل در آمدن

گیوری با کلافگی سرش رو تکان داد و دوباره شروع به پیدا کردن یه کاغذ شد و هر چیزی که میدونست رو داخل کاغذ پیاده کرد و اون رو داد به ته فونگ

گیوری=این رو سریع برسون به دست جیون زود بر میگردی

ته فونگ باشه ای گفت و رفت و بعد از رفتن ته فونگ گیوری به جیون زنگ زد دیگه با چهارمین بوق برداشت

جیون=به به گیوری جون

سر و صدا زیادی اونجا میومد

گیوری=سلام چه خبره اونجا

جیون=واای بدجور سرم شلوغه امروز تعداد مریض ها دوبرابر شده به خدا شیطونه میگه بری همچین یه مشتی بزنی رو صورت هرچی خون آشامه

گیوری=اااا یه صدایی میشنوی

جیون=نه چه صدایی؟

گیوری=صدای جیغ و فرار کردن تو و به غلط کردن افتادنت جلوی یه خون آشام رو دارم میشنوم

بعد از پشت تلفن زد زیر خنده

جیون=مرررررررررض که من فرار میکنم حالا که دیدمت حسابتو میرسم

جیون=خیلی خوب حالا آتیش نگیر

همین که جیون اومد حرف بزنه صدای داخل راه رو پیچید

خانه کیم جیون سریعا به بخش سی سیو

جیون=خوب یخمک بسته من باید برم کاری نداری

جیون=چرا امروز ساعت ۴ میام دنبالت باید بریم همون خونه خرابه دیروزی دوباره دنبال سرنخ

جیون=اوکی تا بعد

گیوری گوشی رو قطع کرد و برگشت سر پرونده ها

جیون:

سریع رفتم بخش و دیدم حال یه مریض داره بدتر میشه سریع به طرفش رفتم و در حالی که جیغ میکشید و خودش رو میزد به دستش یه پنیسیلین بیهوشی و آرام بخش بهش زدم کردم تا این که آروم شد بعد از اینکه اون مریض خوابید ملافه رو روش کشیدم که سنگینیه ی نگاهی روی خودم حس کردم و به پشت سرم نگاه کردم ولی کسی به جوز پنجره بسته چیزی یا کسی نبود برگشتم داخل سالن که بالای سرم لامپ ها هی خاموش و روشن میشدن یه کوچولو ترسیدم آخه احساس کردم کس پشت سرمه ولی وقتی برگشتم کسی نبود همینکه برگشتم راهم رو ادامه بدم با سر رفتم طرف کریس که اول هم ترسیدم و هم از دست این کیریس عصبانی شدم یعنی چی مثل جن این جوری جلوم ظاهر میشه

کریس=جیون تو اینجایی? دنبالت می‌گشتم اینو ته فونگ آورد بدم بهت

بعد کاغذی بهم داد فکر کنم از طرف گیوری باشه ازش گرفتم و باهم رفتیم که یه خورده استراحت کنیم

رفتیم داخل اتاق مخصوص استراحت پرستارا روی میز نشستم و کریس با دو قهوه برگشت و رو به روم نشست

جیون=به به کیریس چه خوشکل شدی این رنگ موی طلایی بیشتر بهت میاد عالی عالی شدی اصلا بهش دست نزن

کریس که انگار با این حرف دنیا رو بهش داده باشن گفت=واقعا جدی میگی

جیون=آره بابا دروغم کجا بود

کاغذ رو سریع خوندم و رو به کریس گفتم=کریس خیلی خستم من نیم ساعت میخوابم بعد بر می گردم کژریس=باشه تو استراحت کن من به کار ها میرسم

ممنونی گفتم و رفتم روی یکی از تخت ها ی داخل اتاق دراز کشیدم و سریع خوابم برد

گیوری:

گیوری=اخ کمرم اخ پام تههه فوووونگ تهه فونگ کجایی

ته فونگ=بله

گیوری =داخل این خراب شده یه صندلی پیدا نمیشه پاهام شکست

ته فونگ سریع برای گیوری یه صندلی آورد بعد دوباره رفت و با یه قهوه برگشت و داد به گیوری ر دوباره رفت

کمی بعد گیوری خوابش برد روی میز کارش

چند دقیقه بعد باز هم سامی با احساس دست نوازش گرانه ای روی صورتش چشم هاشو باز کرد فقط یه چیزی مثل جت از کنارش رد شد 

گیوری یه لحظه انگار یه ولتاژ ۲۰۰ ولتی بهش وصل کرده باشد از روی میز بلند شود و دوید به طرف در خروج

گیوری=هیییییی تو یارو عمو هرچی که اسمته صبر کن

هیچی نبود گیوری با کلافگی به ساعت نگاه کرد و برگشت به دفترش

گیوری:

از خواب بیدار شدم و لباسم رو مرتب کردم و رفتم به بقیه کمک کردم که ساعت نزدیک ۴ بود که گیوری پیداش شد و باهم رفتیم و رسیدیم به خانه در حال دید زدن بودم و هیچ چیزی پیدا نکردم ولی گیوری یه خیلیی سر نخ رنگارنگ پیدا کرد و من هم چنان دست خالی

جیون:اوففففففف

جیون:نه اوففف..اون چی بود؟

جیون=نه اوف اون چی بود

گیوری:چی چی بود؟

جیون=یه سایه بود رفت رو پشت بوم

گیوری دستم رو گرفت و هر دو به طرف پشت بوم رفتیم و گوشه کنار ها رو نگاه کردیم که چشمم افتاد به یه کولر آبی خراااااب بزرگ که احساس کردم ازش صدا میاد

شخص سوم:

جونگ مین و جه جونگ از اول راه تا داخل خانه به طور یواشکی

آن دو میشه جونگ مین و جه جونگ دخترا رو تعقیب کردن همین که خیالشون راحت شد که حال اونا خوبه آمدن از طریق پشت بوم برن که جیون متوجه سایشون شد و با گیوری به پشت بوم رفتن آن ها هم پشت یه کولر آبی خراب مخفی شدن جونگ مین سریع به تلفن جی ئو زنگ زد (جی ئو یکی از هم کارای انسانشون بود یا به نوعی یه دانش من دیونه)با اولین بوق صدای جی ئو بود که میگفت=سلام من در حال حاضر نیستم لصفا با شنیدن صدای  baaaaaaaabbbbbbbyپیغامتون رو بزارید

جونگ مین =ای مرررررررگ گوشم کر شد تو روح اون صدات

و بعد تلفن رو قطع کرد جه جونگ هم داشت زیز زیرکی  میخندید که با شنیدن صدای پاشنه گفش ساکت شد

گیوری=به به دوتا موش افتادن به دام

با این حرف جه جونگ و جونگ مین ۲ متر پریدن بالا از ترس و فریاد زدن

جیون:

 گوری سریع یقه لباس یکی از اونا رو گرفت و با حالتی عصبانی فریاد زد=چی تو!!تو اینجا چی کار میکنی راستشو بگو?

منم برای اینکه کم نیارم یقه اون یکی رو گرفتم و بلندش کردم و گفتم=هی شما ها چرا هر جا ما میریم شما هم هستید

یکی از اونا=چیزه ما یعنی چیز

گیوری یقه اش رو پیشتر داخل دستش فشار داد و دادزن و گفت=د بنال

جیون:نه گیوری صبر کن

رو به اون دوتا مرده گفتم=هی شماها اسمتون چیه

اونی که من یقشو گرفتم گفت=من پارک جونگ مین هستم و این هم دوستم کیم جه جونگ

من و گیوری یه یقه اونا رو ول کردیم که گیوری به زبان فارسی گفت=هی گیوری این کثافت ها رو نگاه چه خوشکلا

جیون=واای آره بیشعور خر خوشکل که بزنیشون بچسبن به دیوار

اون دوتا هاج واج نگاه من و گیوری میکردن

همون موقع جونگ مین رو به ما گفت=ا ببخشیدا ولی اون دوتا مرد پشت سرتون کی هستن??

من و گیوری برگشتیم ولی کسی نبود و وقتی جلومون رو نگاه کردیم ولی اون دوتا خوشکل ها نبودن حالا سر ما کلا میزای حسابتو میرسم

جیون=جونگگگگگگ مییییین میکشمت